85 – ساغر قايني
نام شريفش ميرزا كوچك از شعراي شيرين سخن قاين است كه احتمالاً در سده 11 و 12 ميزيسته، حسرت تراقي كه از شعراي اين دوره ميباشد، در ديوان شعر خود يك بيت از سرودههاي وي را به تناسب ذكر كرده، متأسفانه نگارنده تاكنون به منابعي پيرامون شرح حال او دست نيافته و از ديوان شعر وي نيز اطلاع چنداني ندارد.
شيخ آقا بزرگ تهراني از ديوان ساغر ياد نموده كه نسخهاي از آن نز آقاي سلطان القرائي[1] در تبريز بوده، ليكن مشخص نيست كه اين ديوان از كدام ساغر است:
ديوان مذكور در 140 صفحه و حاوي 7194 بيت به ترتيب حروف الفبا ميباشد.
آغاز ديوان چنين است:
بنام آنكه نام او بود سر دفتر دلها |
|
ز نام ناميش گرديده آسان جمله مشكلها |
و اين بيت را حسرت نراقي، به خط خود نوشته كه از ساغر قايني است:
بي پر و بال زدن، شهره آفاق شدن |
|
كار عنقا است، نه از هر مگسي ميآيد |
مدارك:
1 – ذيل تذكره شعراي قهستان، نوشته آقاي حسن علي باستاني راد، نسخه خطي شماره 3012، كتابخانه مركزي دانشگاه تهران.
2 – فهرست نسخههاي خطي دانشگاه تهران، ج10، ص1949.
3 – الذريعه، ج9، ق2، ص415.
4 – نسخه شماره 3493، كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، (ديوان حسرت نراقي).
5 – فرهنگ سخنوران، چاپ جديد، ج اول، ص427.
86 – سعدي قايني
از شعراي فاضل سده 12 و قبل از آن و نام مباركش حاجي ملا محمد ميباشد.
به احتمال زياد معاصر شاه عباس دوم متوفاي 1078 و شاه سليمان صفوي متوفاي 1105 بوده، اوايل حكومت شاه سلطان حسين صفوي (م- 1125) را درك نموده است.
حسرت نراقي كه ذكرش رفت، يك رباعي از ايشان در ديوان شعر خود نوشته، رباعي اين است:
زلف تو شب است و عارضت روز |
|
اما شب عيد و روز نوروز |
به گمان نگارنده حسرت نراقي از دوستان سعدي و ساغر قايني و با آنان همدوره و همدرس بوده است، آشنائي او را ميتوان بر همين منوال توجيه نمود.
مدرك:
1 – ذيل تذكره شعراي قهستان، (خطي) شماره 3012، كتابخانه مركزي دانشگاه تهران.
2 – نسخه ديوان حسرت نراقي، شماره 3493، كتابخانه مركزي دانشگاه تهران.
3 – تاريخ دههزار ساله ايران، ج3، عبدالعظيم رضائي، چاپ اقبال، تهران، ص324/323.
4 – فهرست نسخههاي خطي كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، ج10، ص1949.
87 – سلطان بخت قايني
مولانا سلطان بخت قايني از فضلاء منشيان، و خوشنويسان سده نهم قمري است.
مدتي در دارالقضا (دادگاه) قاضي احمد امامي (متوفاي 878) مرد شماره يك قوه قضائيه در خراسان آن روزگار به شغل كتابت ميپرداخت.
قاضي احمد كه از بزرگان طراز اول خراسان بود از اواخر سلطنت شاهرخ ميرزا (807-850 قمري) تا اوائل سلطنت شاه سلطان حسين (م911) در شهر هرات به قضاوت ميپرداخت، و بيش از 30 سال با مقبوليت حكام و سلاطين مختلف و مردم عصر خود در اين سمت بر جاي ماند.
با اين حساب از حدود سال 840 يا كمي قبل از آن، سلطان بخت در دادگاه قاضي احمد به مدت نسبتاً طولاني به شغل كتابت و انشاء اشتغال داشت، با اين وصف ميتوان گفت، سلطان بخت داراي ويژگيهاي خاصي بوده و مقبوليت وي به خسوس در اين امور:
1 – اعتماد و تدين و امانتداري.
2 – فضل و دانش كافي.
3 – خط خوب.
مورد توجه خاص قاضي احمد بوده است.
از سلطان بخت فرزندي دانشمند و فقيه به نام غياث الدين جمشيد به يادگار مانده كه از افاضل روزگار خود بود.[2]
مدارك:
1 – حبيب السير، ج4، ص105/324.
2 – بهارستان، به نقل از همين مرجع ص 216.
88 – ابوالفضل، سعيد بن محمد قايني
از محدثان و عرفا و فضلاي سده پنجم هجري قمري است.
ابوالفضل قايني در سفري كه به شهر نيشابور نموده، مورد احترام بزرگان قرار گرفته است، در مدرسه قشيريه نيشابور براي او مجلس وعظي ترتيب ميدهند و او به سخنراني و موعظه ميپردازد.
نام او در تاريخ نيشابور هم رديف محدثان طبقه سوم، مانند ابوطاهر ميهنهاي متوفاي 479 قرار گرفته است.
از فحواي سخن ابوالحسن عبدالغافر بن اسماعيل فارسي متوفاي 529، برميآيد كه ابوالفضل قايني، از مشاهير عرفا و محدثان و سخنوران ايران در سده پنجم بوده است.
مدرك:
1 – الحلقه الاولي من تاريخ نيشابور، المنتخب من السياق، چاپ دفتر انتشارات اسلامي، 1362، قم، ص370/371، رديف 753.
89 – سيدزاده، منشي
از شعرا و فضلاي سده نهم است، داراي طبع لطيفي بوده و از معاصران امير علي شيرنوائي ميباشد.
چنانكه از گفته امير در مجالسالنفائس استنباط ميگردد، به شغل انشاء در ادارات و يا مجالس بزرگان اشتغال داشته است.
محل سكونت سيدزاده شهر هرات بوده، ليكن اهليت و تابعيت وي به طور قطع مشخص نميباشد.[3]
نوائي در باره او چنين نوشته:
«سيدزاده منشي، لوكوش جواني است، طبعش چاشني دارد»
چون هدف اميرعلي شيرنوائي صرفاً تذكره نويسي و بيان نام كساني بوده كه شعر ميسرودهاندف توجهي به ساير خصوصيات آنان نداشته مگر آن دسته از افرادي كه شهرتشان عالمگير و علم و دانششان فراگير بوده كه آن را نيز بسيار كوتاه و گذرا نگاشته است.
اين مطلع از اوست:
يار بر حال من و اغيار هم، بر من[4] گريست
بر من و بر حال من هم دوست، هم دشمن گريست
مدارك:
1 – مجالس النفائس، رديف214، ص78.
تاريخ نظم و نثر، سعيد نفيسي، ج1، ص345.
الذريعه، ج9، ق2، ص482.
فرهنگ سخنوران، چاپ جديد، جلد اول، ص479.
90 – شيخ سبحانعليخان قايني
فرزند گرانقدر علي حسين خان قايني از بزرگان و فقها و فلاسفه و متكلمان، نويسندهگان، شعرا و محققان سده سيزده در هندوستان ميباشد.
قايني ساكن شهر الكناهور و از اميران و مراجع علمي، سياسي و اجتماعي اين شهر بود.
مردي به انواع كمالات و فضائل آراسته، محقق، نويسنده، فيلسوف، شاعر طبيب، رياضيدان، متكلم، فقيه، كه هم در حوزه درس مينشست و هم در كنار فرمانروايان به امور سياسي ميپرداخت.
مدتي وزير مشاور حيدر پادشاه بوده است، نيز ساير حكام هند چون يمين الدوله سعادت علي خان به او ارادت ميورزيده، مريدش بودند.
آثار سبحان علي خان.
از مولانا سبحان علي خان آثار ارزندهاي برجاي مانده كه تعدادي عبارتند اط:
1 – رساله در شرح حديث الاثره، كه مصاديق آن را بر خفاي ثلاثه تطبيق داده است.
2 – رساله در شرح و گزارش حديث ثقلين.
3 – رسالهاي در توضيح و شرح حديث حوض كه در سال 1252 تأليف شده.
4 – كتابي در كلام (اصول دين) به نام وجيزه.
5 – لطافه المقال در كلام و امامت.
6 – فذلكه الكلام كه در جواب «ايضاح لطافه المقال» نوشته فاضل رشيد و شاگرد صاحب «تحفه اثنا عشريه» نوشته است.
7 – جواب رساله مكاتيب حيدر علي فيضآبادي.
8 – فيوضات سبحانيف نوشته 1219 كه در فهرست انوشه نسخه آن رديف 134 معرفي گرديده است.
9 – فضائح البخاري و صحيحه درباره نويسنده و متن كتاب صحيح البخاري و روايات جعلي آن كه تمام اين آثار به زبان فارسي است و در كتاب كشف الحجب و الاستار معرفي شده است.
سخنان مورخان و دانشمندان در باره او:
نوسينده كتاب الحصن المتين در باره او مينويسد:
«و كان سبحانعليخان اللكنوهي، فضلاً كاملاً، فصيحاً بليغاً اديباً ماهراً في عليم الطب و اريضاي فائقاً، في التحرير و رشاقة العباره و له كتب صنفها في علم الكلام، عابداً متهجداً باكياًف محباً، لمجالس ارتعزيه»
سبحان علي خان لكنوهي دانشمند كاملي بود، خوش بيان و جذاب، بليغ، اديب داراي مهارت در دانش پزشكي و رياضي مسلط در نوشتن كتب و رسالات و زبيائي عبارات كه داراي تصنيفاتي در زمينه دانش كلام است، مردي خداپرست، شبزندهدار، اهل گريه و برپائي مجالس عزاداري بود.
سيد اعجاز حسين نيشابوري نويسده كشف الحجب به هنگام معرفي كتاب جواب رساله مكاتيب جيدر علي فيضآبادي در باره سبحان علي خان مينويسد:
«العلامه الزمان و اعجوبه الدوران، فصيح البيان، حاوي الملكات الانسيه صاحب القوهالقدسيه، النحرير العلام و الحر المقمقام، الزاهد العابد المجاهد الناقد، المرزي لطائف منشاته علي ازهار الربيع و انوار البديع»
علامه زمان، اعجوبه دوران سخنور خوشبيان، كه داراي تمام صفات انسانيت و روح و قدرت قدسي بود، دانشمند بسيار فهميده و صالح و فاضل جامع زاهد، عباد بزرگمنش و محقق ناقد كه لطائف منشات او بر گلهاي بهاري و انوار تابناك تفوق دارد.
مولوي ميرزا محمد علي كشميري متوفاي 1309 قمري نويسنده نجوم السماء نيز او را بسي ستوده و القاب زيادي چون:
فريد الزمان، وحيد في الاوان، عمده المتكلمين، صدر الفضلاء الكاملين و غيره در باره سبحان علي خان بيان داشته است.
مولوي، سبحان علي خان را از شاگردان شريف العلماء، محمد شريف ابن ملاء حسنعلي مازندراني، متوفاي 1246 دانسته است.
اولاد سبحان علي خان:
تعداد اولاد فاضل و دانشمند او را نجوم السماء اين گونه بيان نموده:
1 – حسين خان كه داراي صفات پسنديده و خصال حميده و مردي فاضل بوده كه نزد پدرش تحصيل علم مينمود.
2 – مظفر حسين خان نيز مرد فاضلي بوده و از محضر پرفيض پدر كسب دانش نمود.
3 – خدا حسين خان.
4 – پياري صاحب.
5 – رضا حسين خان كه همه از فضلاء بوده و از پدر و برادر خود علم آموختهاند.
وفات علامه سبحان علي خان قايني در هند به سال 1265 يا كمي بيشتر از آن اتفاق افتاد ولي بر حسب وصيت خود جنازه او را به كربلا انتقال داده و در آنجا به خاك سپردند.
مدارك:
1 – نجوم السماء، ج1، ص59 تا 61 نوشته محمد علي كشميري.
2 – الحصن المتين.
3 – كشف الحجب و الاستار، چاپ دوم، سال 1409، كتابفروشي شهاب (كتابخانه آيت الله مرعشي) نوشته سيد اعجاز حسين نيشابوري (1286-1240) ص161/162/257/258/276/397/398/402/479/534/599/600.
4 – فهرست انوشه رديف 134.
5 – فهرست منزوي ج2، ص1655.
6 – نجوم السماء چاپ بصيرتي قم با مقدمه مرحوم آيت الله مرعشي نجفي ص375/376، ج2، كه توسط فرزند مرحم محمدعلي كشميري آقا محمد مهدي كشميري به سال 1321 نگارش يافته و ادامه كار پدر او ميباشد.
7 – الذريعه، ج10، ص211، رديف 576.
8 – الذريعه، ج20، ص211، ردي بر … كه چاپ شده است.
91 – شاه شمس الدين نوربخش
شمسالدين بن قاسم بن محمد نوربخش قايني، برادر بهاء الدوله حسن بن قاسم است.
پس از حضرت سيد محمد نوربخش، فرزند دانشمند او شاه قاسم معروف به فيضبخش، قائم مقام پدر گرديد. سپس منصب خلافت شاهقاسم، به بهاء الدوله حسن، واگذار ميشود، پس از وي فرزند همين شاه شمسالدين به نام شاه قوامالدين جانشين حضرت نوربخش ميباشد.
چنانكه اشاره شد، ذكر اعضاء اين خاندان، كه از افتخارات ايران و بلكه جهان هستند، در پي ارتباط شديد آنان با حضرت سيدمحمد و براي سهولت امر پژوهش محققان ميباشد.
مدارك:
1 – هفت اقليم، جلد3، صفحه43.
2 – رجال حبيب السير، ص256.
3 – حبيب السير، ج4، ص612.
92 – شاه ميرزاي قايني
فرزند برومند فقيه نامور، امير سيد حسن رضوي قايني، و خود از فقهاء و فلاسفه سده يازده ميباشد.
نويسنده، محقق و متكلم صاحبنظري بوده، مراحل عاليه علوم اسلامي، فقه و اصول و فلسفه را در حوزه علميه اصفهان، فرا گرفت و از شاگردان محقق بوده است.
پس از طي مراحل آموزش فقه و اصول و اخذ درجه اجتهاد، به سوي مشهد مقدس عزيمت نموده، در اين شهر ساكن گرديد.
به نقل ميرزا عبدالله افنديف شاه ميرزا داراي تأليفات و تصنيفاتي بوده كه بيشتر آنف گزارش و حاشيهنگاري بر كتب فقه و فلسفه و كلام است. معظم له در سال 1092 در مشهد مقدس رضوي از دنيا رفته است.
نگارنده در وقف نامچه ملا افضل قايني، نام او را ميرزا شاه تقي ديدم، نيز امكان دارد وي غير از ميرزا شاه تقي باشد.
مدارك:
1 – رياض العلماء، ميرزا عبدالله افندي اصفهاني، جلد اول، ص450.
2 – نسخه خطي 5575، استان قدس رضوي.
93 – شيوني قايني
از شعراي سدههاي اخير قاين است، احتمالاً در سده دهم و آغاز سده يازدهم ميزيسته است.
در چندين تذكره به همين صورت، بدون ذكر نام ودوران حياتش، چند سطري از او ياد كردهاند.
به گمان نگارنده وي همان شخصيتي است كه شاه ملك حسين از او ياد نموده، مشار اليه در سفري به سال 1022 به قاينات، وارد خوسف ميگردد و آنجا با عالم و بزرگمردي به نام محمد شريف شيوني آشنا ميگردد.
ملك حسين جريان اين ملاقات را به اختصار چنين نوشته:
«به منزل استاد علامي، مولانا محمد شريف شوني، رفته دو روز به حضور موفور السرور آخوند مذكور، كه في الحقيقه مربي و استاد فقير بود، به سر كردم».
در برخي از منابع شيوائي، و در پارهاي ديگر شيواني، ياد شده و اين رباعي را به اختلاف از او نقل كردهاند:
دارند ز ما، موحود مشرك، ننگ |
|
وين هر دو، ز ننگ هستي ما، دلتنگ |
رباعي ياد شده نيز، مؤيد ديگري است كه اين شاعر، در سده دهم و يازدهم ميزيسته است. زيرا نفوذ فرهنگ مغربزمين، و مبادله سفير گر چه سابقه طولاني داشته به زمان امير تيمور و حتي قبل از او ميرسد ولي گسترش روابط ايرانيان با غرب و رفت و آمدهاي زياد آنان به ايران از دوران صفويه و به خصوص دوران شاه عباس كبير شروع و گام جديدي در ارتباط، مبادلات، تجارت و زمينههاي ديگر برداشته شده.
اشاره شاعر به زنار مسيحيان و به كار بردن واژه «فرنگ» بيانگر رواج فرهنگ غربيها ميباشد، كه خود تأييدي است بر سخن ما.
مدارك:
1 – آتشكده آذر، ص101.
2 – احياء الملوك، ص501.
3 – تذكره روز روشن، چاپ تهران 1343، ص454.
4 – بهارستان، ص182.
5 – الذريعه، ج9، ق2، ص568، رديف3147.
6 – گلستان مسرت.
7 – رياض الجنه، روضه پنجم، قسم دوم، 851.
8 – فرهنگ سخنوران، ص320.
9 – تذكره شعراي قهستان، خطي شماره3012، دانشگاه تهران.
94 – مولانا شيخي قهستاني
شاعر خوشاوازه قهستان، در نيمه اول سده نهم است، ديوان شعرش در همان دوران تنظيم و در دسترس عموم بوده است.
اين قطعه را در تاريخ ولادت و فوت امير قوامالدين، نصر الله سنجاني خوافي سروده:
امير تارك سالك، قوام ملت و دين |
|
كه در طريق طلب، مثل شاه ادهم بود |
به همين تخلص چند نفر ديگر از شعرا نيز ذكر شدهاند كه به هر يك ديوان شعري نسبت دادهاند.
نسخهاي از ديوان شعي، با عنوان شيخي، در كتابخانه مجلس سناي سابق و شماره 2 مجلس شوراي اسلامي فعلي، به شماره 11/1384 موجود است. گمان ميرود متعلق به شيخي قهستاني باشد.
مدارك:
1 – روضات الجنات، في اوصاف مدينه هرات، نوشته معين الدين محمد زمچي اسفراري، متوفا به سال 899، چاپ دانشگاه، سال 1338، ص210.
2 – رجال حبيب السير، دكتر نوائي، ص59.
3 – الذريعه، ج9، ق2، ص565.
4 – فهرست نسخههاي خطي كتابخانه مجلس سنا.
5 – طرايق الحقايق، ج3، ص67، چاپ1345، تهران.
6 – فرهنگ سخنواران، ص306.
95 – شمائلي قهستاني
سخنور و شاعر خوششمائل و نازكانديش قهستان، قبل از سده سيزده است، اين بيت از اوست:
زندان يوسف است دل من، كه يك نفس |
|
بيرون نميدهد، از وي، خيال تو |
بيش از اين از وي اطلاعي تحصيل نگرديد.
مدارك:
1 – تذكره روز روشن، ص430.
2 – فرهنگ سخنوران، ص304.
[1] – كتب آقاي جعفر السطلان القرائي تبريزي به كتابخانه مجلس شوراي ملي (شماره1) اهداء گرديده است.
[2] – شرح حال او گذشت.
[3] – ذكر وي در شمار بزرگا قاين به دو علت بود:
الف) حدس قوي نگارنده با توجه به قرائن موجود.
ب) اينكه معظم له از بستگان و اعضاي خاندان مؤلف ميباشد.
[4] – در مجالس النفائس … اغيار از فغان من … ذكر شده.
[5] – بيت آخر اين رباعي را آذر بدين صورت نوشته:
با طاعت ما، هنوز كردار يهود با سحبة ما، هنوز زنار فرنگ
[6] – در كتاب روضات الجنات في الوصاف مدينه هرات، از اقتضاء قضاء نقل شده.