مستشارى زنان

مستشارى زنان
سيدمحسن سعيدزاده
مشاوره و رايزنى از اصول سياست اجتماعى, ادارى و نظامى اسلام است. در قرآن و سنت, آيات و روايات فراوانى در زمينه تشويق و گسترش اين همفكرى وجود دارد, بگونه اى كه از بديهيات و مسلمات دين اسلام شمرده شده, مورد قبول همه مسلمانان مى باشد; تنها اختلافى كه ديده شده, پيرامون مشورت مردان با زنان است.(1) برخى از نويسندگان و عالمان دينى به استناد پاره اى از روايات, مستشارى زنان را براى مردان نپذيرفته اند.
اين نوشته به انگيزه روشن شدن دامنه بحث, يك ديدگاه انتقادى نوينى پيش روى مى گذارد.
نخست, دليل مخالفان مستشارى زنان را نقل و نقد كرده و سپس ادله موافقان را بيان مى كنيم; اميد آنكه اين نوشتار, كمكى باشد براى برخورد انديشه ها و ارائه نظرات صاحبنظران در اين باره.
دليل مخالفان –
محدثان اسلامى, درباره منع مشورت با زن, رواياتى گرد آورده اند كه عمده آن از اين قرار است:
1 – در وصيت پيامبر(ص) به حضرت على(ع) چنين آمده است: ((يا على ليس على النسا جمعه (الى ان قال) ولا تولى القضا ولا تستشار))
اى على بر زنان, نماز جمعه نيست (تا جايى كه گفت) و قضاوت(2) به عهده نمى گيرند و مورد مشورت واقع نمى شوند.(3)
2 – حضرت محمد(ص) فرمود: ((ان النسا لايستشرن ولايختبرن)) زنان مورد مشورت قرار نگرفته, به عنوان كارشناس(4) برگزيده نمى شوند.(5)
3 – و نيز فرمود: ((شاوروهن و خالفوهن فان البركه فى خلافهن)) با زنان مشورت كنيد و مخالف نظرشان عمل كنيد همانا كه بركت در مخالفت زنان است.(6)
4 – امام باقر(ع) فرمود: ((لاتشاوروهن فى النجوى ولاتطيعوهن فى ذىقرابه)) در نجوا (و امور سرى) با زنان مشورت نكنيد و درباره اقوام و بستگان, پيرو نظراتشان نباشيد.(7)
5 – امام ششم(ع) فرمود: ((اياكم و مشاوره النسا فان فيهنذ الضعف والوهن والعجز)) از مشورت با زنان پرهيز كنيد كه در (انديشه) زنان, ضعف و سستى و ناتوانى است.(8)
6 – حضرت على(ع) فرمود: ((فى خلاف النسا البركه)) در مخالفت زنان, بركت است.(9)
7 – همچنين فرمود: ((كل امر تدبره امرئه فهو ملعون)) هر مردى كه زنش امور او را بگرداند, سزاوار لعن است.(10)
8 – امام صادق(ع) از پيامبر(ص) چنين نقل كرد: ((النسا لايشاورن فى النجوى ولايطعن فى ذوى القربى, ان المراه اذا اسنت ذهب خير شطريها و بقى شرهما و ذلك انه يعقم رحمها و يسو خلقها و يحتد لسانها و ان الرجل اذا اسن ذهب شر شطريه و بقى خيرهما و ذلك انه يوب عقله و يستحكم رايه و يحسن خلقه))
زنان در مسائل سرى, مورد مشورت قرار نمى گيرند و از آنان در مورد خويشان اطاعت نمى شود. زن هرگاه پا به سن بگذارد, دو نيمه جسم و روح او از دست مى رود و بدى آن دو براى او برجاى مى ماند كه عبارتند از: عقيم شدن و بداخلاقى و تندى زبان, ولى مرد هرگاه پا به سن گذاشت, بدترين دو نيمه (جسم و روح) او از دست مى رود و بهترين آن دو برجاى مى ماند كه عبارت است از: وسعت و استحكام عقل و راى و حسن خلق.(11)
9 – ((كان رسول الله(ص) اذا اراد الحرب دعا نساه فاستشارهن ثم خالفهن)) پيامبر خدا(ص) چنين بود كه هرگاه عزم نبرد مى كرد, زنان خود را فرا مى خواند (و درباره امور جنگى) با آنان مشورت مى كرد, آن گاه (كه نظرشان را در مى يافت) خلاف آن, عمل مى كرد.(12)
10 – حضرت على(ع) فرمود: ((اياك و مشاوره النسا فان رايهن الى افن و عزمهنذ الى وهن))از مشورت با زنان بپرهيز كه انديشه آنان به نقص و حماقت, و تصميمشان به سستى مى گرايد.(13)
روايات در اين مورد بيشتر از اين نقل شده, ولى به خاطر مراعات اختصار به همين مقدار بسنده كرديم. همچنين ازروايات فراوانى كه درموردنقص عقل وكمال و… زن وارد شده و مردان راازاطاعت زنان برحذرمى دارد,صرف نظر مى كنيم, زيرا علاوه بر مجهول بودن و ضعف سند, پاسخهاى محكم و مستندى دارد كه بارها مطرح شده است و در اين فرصت نياز به طرح مجدد آنها نيست.(14)
بررسى مستندات ديدگاه مخالف –
اسناد روايات ياد شده, همه داراى اشكال بوده, برخى مرسله و برخى مرفوعه است, از استحكام برخوردار نيست و در سلسله روايت كنندگان آنها اشخاص غير ثقه وجود دارد.
با صرف نظر از ضعف سند روايات مزبور, بررسى و تحقيق درباره مدلول چنين رواياتى براى پژوهشگران دينى كار لازم و ضرورى است. از اين رو, به فراخور فرصت در اين مورد نكاتى را يادآور مى شويم تا بطلان ديدگاه مخالفان, روشن گردد.
1 – روايات ياد شده با عمومات و اطلاقات قرآن, مخالف است. علاوه براين, رواياتى برخلاف روايات مزبور وجود دارد كه در ضمن ادله موافقان مطرح خواهد شد.
2 – در خود همان روايات, جملاتى وجود دارد كه نشان مى دهد همه زنان, منظور و مورد خطاب نبوده اند, بلكه زنان باديه نشين, ناآگاه و تحصيل نكرده كه تجربه اجتماعى ندارند, مورد نظر بوده اند.
در بررسى يك روايت, بايد زمان سخن, شخص مخاطب و موقعيت گفته ها را در نظر داشت. براين اساس, در مورد روايات مزبور مى توان گفت: همه زنان جاهلى تازه مسلمان, به مقررات جديد آشنايى نداشته اند تا از آنان انتظار داشته باشيم طرف مشورت واقع شوند, همچنين در مورد تعدادى از زنان عاقل و انديشمند كه مى توانسته اند طرف مشورت واقع شوند, به تحريفات و خلاف واقعيتهايى برمى خوريم كه نشان مى دهد زنان قربانى تبعيضات موجود شده اند, چرا كه شرح حال نگاريها توسط مردان انجام مى شده است.
3 – مخالفت حضرت محمد(ص) با نظر زنان, بطور كلى مطرح نشده, بلكه طبق روايت شماره نه, مخالفت آن حضرت با نظريه زنان تنها در مورد جنگ يا اسرار خانوادگى مربوط به تعداد همسران بوده است كه متاسفانه اين قيد در بقيه روايات حذف شده است.
حال, برفرض آنكه اين روايت را نيز بپذيريم, روشن است كه زنان به خاطر محبت و دلبستگى به فاميل و اعضاى خانواده خود با خشونت و جنگ, موافق نبوده اند آنها بيشترين ضربه ها را در جنگ تحمل مى كردند, عزيزان خود را – چه در صف مسلمانان و چه در صف مشركان – از دست مى دادند, بيوه و يتيم مى شدند يا به اسارت درمىآمدند. بنابراين, آنان به صورت طبيعى به مصالح خود مى نگريستند و با جنگجويى موافق نبودند ولى مردان هدف ديگرى داشتند. آنها به گسترش دين جديد, قلع و قمع دشمنان آن و ايجاد وحدت ميات اعراب و گروندگان به آيين جديد مى انديشيدند و تلاش مى كردند بساط فتنه گرى را از روى زمين برچينند. با اين وصف, طبيعى است كه شدت عمل مردان اقتضا كند كه برخلاف ميل زنان رفتار كنند. با اين همه, مردان از مشورت با زنان در چنين زمينه هايى سود مى جسته اند!
4 – برخى از روايات (روايتهاى شماره يك و دو) نوعى ((ترخيص)) براى زنان درنظر گرفته و آنها را به خاطر خانه دارى و گرفتاريهاى اجتماعى مانند باغدارى, كشاورزى, دامدارى, ريسندگى و بافندگى از مستشارى معاف كرده است. اين معافيت به خاطر قبح مشورت با زنان نبوده, بلكه به خاطر آن بوده كه آنها بتوانند كارهاى خودشان را بخوبى انجام دهند; يعنى مردان اجازه دادند كه زن در مشورتها آزاد باشد و اگر مايل نبود, در مشورت وارد نشود, نه آنكه اگر خود مشورت را قبول كرد, با او مشورت نكنند يا اگر مشورت ضرورى بود, به خاطر زن بودن, راى او را نپذيرند. به عبارت ديگر, چنين رواياتى از مستشارى زنان نهى نكرده است, بلكه زنان را از اين كار معاف كرده و نوعى آزادى به آنان داده است و اين معافيت و ترخيص, به خاطر مراعات حال خودشان بوده است!
نظرات ديگر اين گونه روايات, چنين برداشتى را تاييد مى كند. به عنوان مثال, كشتن گوسفند توسط زن در زمره منهيات آمده, درحالى كه از ديدگاه شيعه كشتن گوسفند توسط زنان جايز بوده و روايات زيادى در اين خصوص وارد شده است. همچنين نماز جمعه در شمار همين كارهاى ممنوعه قرار دارد, درحالى كه فقيهان, حضور زنان را در نماز جمعه بى اشكال مى دانند!
5 – برخى از روايات ياد شده, مطلق است و ما بطور قطع و يقين مى دانيم كه مدلول آنها در مورد زنان, صادق نيست. بديهى است كه مخالفت با زنان در تمام موارد و به نسبت همه آنان بركت ندارد, بلكه بعضى اوقات صادق است, زيرا اول آنكه در روايات ديگرى, مشورت با زنان تجويز شده است, دوم آنكه در برخى از همين روايات (روايتهاى شماره چهار و نه) اطلاق آن مقيد شده است, سوم آنكه مشورت در جايى است كه نظر صريحى در كار نباشد يا شرع مقدس, تكليف انسان را معين نكرده باشد و ما مى دانيم كه در وظايف زناشويى, حد و حدود, مشخص است و در مسائل اصولى, عبادى, سياسى و فرعى نيز حد و مرزها معين است. بنابراين, دامنه مشورت, كوتاه و تنها به فهم و برداشت مقررات و حدود ختم مى شود, همان چيزى كه جنسيت نمى پذيرد و به انحصار مردان درنمىآيد. اگر فهم شريعت را از توان زنان خارج بدانيم, بايد در ايمان آنها شك كنيم و بيعت آنان را با پيامبر(ص) و امامان(ع) نادرست تلقى كنيم, درحالى كه چنين پيامد فاسدى به اعتقاد همه مسلمانان باطل و مردود است!
6 – برخى از همين روايات (مثل روايت شماره سه) مشورت با زنان را كه مخاطب رواياتند (نه همه زنان و نه در همه جا) جايز مى داند, ولى توصيه مى كند كه پس از مشورت, انديشه اى را برگزينند كه زنان مخالف آن هستند. چه بسا انديشه مردان, موافق آراى زنان باشد, ليكن اين روايات, تنها به خاطر اينكه انديشه اى از جانب زنان مطرح شده, مردان را به مخالفت با آن دعوت مى كند.
با اين وصف, اول آنكه مشورت با زنان اشكالى ندارد و ممانعت درصورتى است كه مردان, بدون تفكر و تامل, راى زنان را بپذيرند, دوم آنكه پيام روايت يك امر نامعقول است و آن پذيرفته نشدن انديشه اى – كه گاه صحيح است – تنها به خاطر آنكه از قدرت فكرى زنى تراوش كرده است! علاوه براين, سخن ياد شده با قرآن و روايات نيز مخالف است, زيرا در قرآن به ((اتباع احسن القول)) فراخوانده شده ايم و در سنت به ((اخذ حكمت)) و سخن خوب بدون توجه به گوينده آن.
7 – كسانى كه در مورد مشورت, به روايات ضعيف متوسل شده و بدون تحقيق, از آنها ياد مى كنند, از اين نكته غافلند كه اگر شرايط مشورت در اسلام مطرح شود و بخواهيم براساس آن عمل كنيم,(15) بسيارى از مردان نيز از دور خارج مى گردند! چرا كه به استناد احاديث و سنت معصومين(ع) بيشتر اين مدعيان عقل و فهم, فاقد شرايط مشورت اسلامى هستند.
8 – به استناد برخى از همين روايات (روايتهاى شماره چهار و هشت) نهى از مشورت با زنان, با موضوعات ديگرى پيوند خورده است. اين روايات مى گويند: با زنان در امور سرى مشورت نكيند و از آنان درباره ((صله رحم)) نظر نخواهيد. بخش اول, موضوع چند آيه از قرآن كريم است كه در مورد دو تن از زنان پيامبر(ص) نازل شده است(16) و بخش دوم, يك موضوع عرفى, اجتماعى است كه درميان همه اقوام رواج دارد.
اين قسمت, دربردارنده يك پيام اخلاقى است و آن اينكه به مردان هشدار مى دهد كه به خواسته همسرتان, ارتباط با خانواده خود را قطع نكنيد, حتى مشورت با زن در مورد ديد و بازديد بستگان نيز به صلاح شما نيست. بنابراين, مشورت با زنان به خودى خود, اشكالى ندارد, بلكه نجوا و اطاعت از همسر در امورى كه خلاف مقررات دينى است, اشكال دارد; بدين سان كه چون مشورت با همسر, امور نامطلوب ديگرى را به دنبال دارد, مشورت با او نهى شده است. گذشته از اين, نهى از مشورت شامل همه زنان نمى شود, بلكه خاص همسران و آن هم نه همه همسران كه برخى از همسران كم ظرفيت و بى تحمل و گاه فتنه جو مى باشد. پس تعميم منع از مشورت با همسر نالايق به همه همسران و بالاتر از آن به تمام زنان حتى اگر زن و شوهر نباشند – برخلاف مضمون روايت است.
9 – مضمون برخى از اين روايات مثل روايتهاى شماره سه, شش, نه, چهار, هشت, پنج و ده يك گزارش واحد اما به الفاظ مختلف است. بنابراين, تعداد روايات نمى تواند زمينه ((تواتر و شهرت)) روايى را فراهم آورد, چنان كه معمولا از روايت كنندگان ضعيف, هرچند فراوان باشند, قطع و يقين نسبت به صدور روايت از ناحيه امام معصوم(ع) حاصل نمى شود.
10 – برخى از روايات مزبور, تحريف شده است, مانند روايت شمار ده كه از نهج البلاغه نقل مى شود.
مرحوم محقق كراجكى (درگذشته به سال 449 قمرى) همين روايت را چنين نقل مى كند:
((اياك و مشاوره النسا الامن جربت بكمال عقل فان رايهن يجر الى الافن و عزمهن الى وهن))
از مشورت با زنان پرهيز كن, مگر زنانى كه رشد عقلى در آنان سراغ دارى, زيرا راى زنان غير رشيد به نقص و حماقت منجر مى شود و تصميمشان به سستى مى گرايد.(17)
چنان كه ملاحظه مى كنيد, اين روايت كه به حضرت على(ع) نسبت داده شده, به طريقهاى مختلفى نقل شده كه در اغلب و بلكه تمام آنها جمله ((الا من جربت بكمال عقل)) حذف شده و تنها مرحوم كراجكى آن را نقل كرده است. استثناى ياد شده, نشان مى دهد كه مشورت با زنان بى خرد, ممنوع است. اين نهى, اختصاص به زنان ندارد, كه مردان بى خرد و احمق نيز مورد مشورت قرار نمى گيرند. پس نهى از مشورت, به انگيزه بى خردى, صدور يافته و زن موضوعيت ندارد. بنابراين, نهى از مشورت با زنان, متوجه زنان بى سواد و كم تجربه بوده است, همان زنانى كه اكثريت جامعه آن روزگار را تشكيل مى داده اند.
زنان آن روزگار بدان جهت كه از قوت عقل و انديشه برخوردار نبوده اند, طرف مشورت واقع نمى شدند و اين موضوع هيچ ربطى به زنان عاقل همان دوره و زنان دوره هاى بعد ندارد.
11 – پيروى از دستورات يا خواهشهاى زنان, بالاتر از مشورت با آنان است, پس وقتى كه پيروى مردان, آن هم طبقه ممتاز جامعه دينى از زنان و همسران خويش تحقق مى يابد, مشورت آنان با زنان به طريق اولى جايز است.
براى اثبات اين سخن مى توانيم نمونه هايى را در تاريخ اسلام نشان دهيم:
الف – بر طبق مدارك متقن و غير قابل انكار تاريخى, حضرت محمد(ص) دعوت زنان را مى پذيرفتند, به درخواستهاى مشروع آنها پاسخ مثبت مى دادند و رضايت همسران خود را جلب مى كردند. وجود بابركتش اسوه كامل اخلاق و رفتار نيكو با زنان بوده است.(18)
ب – حضرت على(ع) براى حضرت زهرا(س) احترام زيادى قايل بود, وصيتهاى حضرت فاطمه(س) را عملى ساخته و به خواسته هاى ايشان توجه مى كرد, مصحف فاطمه(س) و وصيتنامه ايشان را نوشت و به آرزوهاى حضرتش جامه عمل پوشاند. حضرت على(ع) خشنودى زهرا(س) را خشنودى پيامبر(ص) و خشنودى خدا مى دانست و در اين راستا از هيچ كوششى دريغ نكرد.
همچنين حضرت على(ع) هنگام هجرت از مدينه به كوفه, نامه ها و كتابها و اسناد مهم خود را به ام سلمه سپرد. طبعا چنين كارى از مشورت مهمتر بوده است.(19)
ج – جابر از امام باقر(ع) نقل كرده كه گروهى بر امام حسين(ع) وارد شدند و در منزل ايشان چيزهايى ديدند كه مكروه بود, نظير پشتى و تشكهاى كوچك. گويا آنها زبان به اعتراض گشودند و آن حضرت(ع) در جوابشان گفت: وقتى با زنان ازدواج مى كنيم, مهريه آنان را تحويل مى دهيم و آنها آزادانه از اين بودجه چيزهايى خريدارى مى كنند كه ما اختيارى بر آن نداريم.
امام حسين(ع) نيز اسناد و مدارك و مهر خود را به ام سلمه و دخترش فاطمه سپرده بود. اين درحالى بود كه حضرت سجاد(ع) حضور داشته اند.(20)
د – مالك بن اعين مى گويد: به حضور امام باقر(ع) رسيدم. ايشان ملحفه اى به رنگ قرمز سير به تن داشت. هنگامى كه چشمم به آن لباس افتاد, خنديدم. آن حضرت فرمود: مى دانم براى اين لباس خنديدى. اين جامه را خانم من كه از قبيله ثقيفه است, تهيه كرده و گفته آن را بپوشم. من با اين جامه نماز نمى خوانم.(21)
اين گزارشها و دهها گزارش ديگر, نشان مى دهد كه اطاعت از زنان و پاسخ مثبت به خواستهاى مشروع آنان, مورد نكوهش نبوده است. وقتى كه اطاعت يا برآوردن خواستهاى زنان از سوى پيامبر(ص) و امامان(ع) مورد عمل قرار مى گيرد, آيا مشورت با چنين زنانى خلاف شرع است؟!
آيا اين اسناد نشان نمى دهد كه تنها اطاعت مذموم نيست؟ بلكه پيروى از زنان در امور ناروا, تنها انگيزه اساسى ممنوعيت است؟!
12 – وكالت و نيابت زنان از مردان و زنان در مسائل دينى مثل حج قابل قبول است.
اين ديدگاه, نشان مى دهد كه زنان مثل مردان براى انجام امور دينى, سياسى و غيره لياقت دارند و تفاوتى ميان آنان نيست. نيابت مرد از زن و زن از مرد در فقه اسلامى پذيرفته شده. بدون شك, چنين چيزى از موضوع مشاورت فراتر و با اهميت تر است.
در اين صورت و باتوجه به اينكه قضات كشور ما همه ماذون از سوى ولى فقيه اند, هيچ اشكالى پيش نمىآيد كه زنان ايرانى در مشاغل قضايى به نيابت و اذن رهبرى مشغول قضاوت و تحقيق شوند. به عبارت ديگر, وقتى زنان به جانشينى مردان, تمام كارهاى آنان را انجام مى دهند و دين بر اين كردار, صحه مى گذارد, آيا مشورت با زنان خلاف شرع خواهد بود؟!
13 – با وجود اين روايات, هيچ يك از فقيهان به مضمون آن عمل نكرده اند و كسى تاكنون برطبق آنها فتوا نداده و نگفته كه مشورت با زنان جايز نيست. تلقى محدثان و فقيهان از اين احاديث, امور ارشادى و استحسانى بوده است. آنان مى دانسته اند كه نهى از رجوع به زنان چه براى مشورت و چه براى كارشناسى يا قضاوت و مانند آن تنها به خاطر آسايش خود زنان بوده است و يك نوع ارفاق به حساب مىآيد, نه آنكه از چنين كارهايى منع شده باشند.
14 – اگر بپذيريم كه سند روايات ياد شده, صحيح باشد, بايد گفت: منظور از مشورت نكردن, نهى مردان از اطاعت بى چون و چرا بوده است, زيرا در روايات ديگرى و نيز در ضمن همين روايات, موضوع اطاعت از زنان مطرح شده و مورد نكوهش قرار نگرفته است. با اين تفسير, آنچه كه نكوهش شده, اطاعت از زنان در غير موارد مشروع است و در اين صورت زنان, موضوع نكوهش و نهى نخواهند بود, بلكه اطاعت بى چون و چرا از افراد و تقليد كوركورانه موضوع نهى است. بنابراين, پيروى يا مشورت و پذيرش راى مردان نيز براى مردها و زنها مذموم است و اختصاص به زنان ندارد. علت اينكه در اين روايات, تنها از زنان ياد شده است, بدان جهت بوده كه مردان متاهل از همسران خود بيشتر تاثير مى پذيرند, بويژه مردان مدينه و بصره و برخى از شهرهاى ديگر كه نظام زن سالارى در آنجا حاكم بوده است.
وجود اين روايات, خود بيانگر همين واقعيت است. علاوه براين, در روايات چندى موضوع غلبه و نفوذ زنان بر مردان آن دوره تصريح شده است.(22)
15 – مشورت با زنان, بهره گيرى از دانش و تجربه آنان است. وقتى كه در اسلام آموزش زن در تمام سطوح مجاز است و بلكه مورد توجه خاص قرار دارد, بدون شك, بهره گيرى از آن نيز مجاز و مورد نظر خواهد بود.
نگاهى كوتاه به پيشينه آموزش زنان در صدر اسلام و مشاغل و حرفه هايى كه از روى تجربه و تخصص به عهده داشته اند, ثابت مى كند كه زنان پابه پاى مردان در تمام عرصه ها حضور فعال داشته اند, تجربه و تخصص آنان مورد استفاده قرار مى گرفته و شارع مقدس ممانعتى از كارشان به عمل نياورده است, بلكه تشويق كننده آنان بوده است.
ادله موافقان-
موافقان مستشارى زنان نيز براى ديدگاه خود دلايلى مىآورند كه عمده آن دو دليل قرآنى و روايى است.
1 – قرآن و مشورت با زنان
موضوع رايزنى با زنان و بهره گيرى از دانش و تجربه آنان, بروشنى هرچه تمامتر در قرآن مطرح شده است, بطورى كه راه هرگونه تفسير به راى و برداشت آميخته به تعصب را بر مخالفان مى بندد.
در چنين مقاله اى كه به خاطر محدوديت نمى تواند موضوع مشورت زنان را بطور گسترده طرح كند, بگونه فهرست وار به سه عنوان اشاره مى كنيم:
الف – عمومات و اطلاقات
ب – رايزنى
ج – استفاده از آراى زنان
الف – عمومات و اطلاقات:
در اين زمينه به دو آيه اشاره مى كنيم, نخست آيه 159 سوره آل عمران كه مى فرمايد:
((فبما رحمه من الله لنت لهم ولوكنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله اسن الله يحب المتوكلين))
((پس به رحمت خدا براى مردم نرم شدى و اگر خشن و درشت دل بودى, از دور و برت جدا مى شدند, پس از (كردار زشت) آنان چشم بپوش و براى آنان آمرزش بطلب و در كارها با آنان مشورت كن و هرگاه تصميم گرفتى (كه نظريه اى را اعمال كنى) بر خدا تكيه كن كه خدا تكيه كنندگان را دوست دارد.))
ديگرى آيه 38 سوره شورا مى باشد كه مى فرمايد:
((والذين استجابوا لربهم واقاموالصلاه وامرهم شورى بينهم و مما رزقناهم ينفقون))
و آنان كه به نداى خدايشان پاسخ مثبت گفتند و نماز به پا داشتند و در كارهايشان با يكديگر مشورت كردند و از روزى ما انفاق نمودند.
اين دو آيه كريمه به واسطه عموم و اطلاق خود دلالت دارد كه زنان به عنوان اعضاى جامعه اسلامى و ايمان آورندگان به پيامبر(ص) مشاور آن حضرت و ساير مومنان هستند; بخصوص ابتدا و انتهاى آيه دوم, راه توجيه مردانه را بر مخالفان مشورت با زنان سد مى كند, زيرا نمى توانند منكر چنين حقايقى باشند و استجابت زنان و انفاق و نمازگزارى آنان را انكار كنند.
در آيه اول, وجود پيامبراكرم(ص) به عنوان رحمت خدا معرفى شده و اين رحمت, مخصوص مردان نيست. پيامبر(ص) براى تمام مسلمانان (چه زن و چه مرد) خوش اخلاق و نرم كردار است, نه تنها براى مردان!
آن حضرت به امر خدا براى همه مسلمانان طلب آمرزش مى كرد. چنين موضوعى در آيات ديگر قرآن, مثل آيه دوازده سوره تحريم بصراحت ياد شده است. در اين آيه, خدا به پيامبر(ص) دستور مى دهد كه براى زنان طلب آمرزش كند:
((واستغفر لهن الله))
از آنجا كه قرآن خود تفسير كننده خودش مى باشد, ضميمه كردن اين آيه به آيه 159 سوره آل عمران منظور از عموم آيه را روشن مى كند و جاى شبهه اى باقى نمى گذارد تا تنها به خاطر ((مذكر آمدن خطاب)) زنان از اين موهبت محروم شوند.
ب – رايزنى
موضوع رايزنى و جلب نظر موافق زنان همراه با طيب خاطر و رضاى آنان, در آيه شش سوره طلاق آمده است:
((اسكنوهن من حيث سكنتم من وجدكم ولاتضاروهن لتضيقوا عليهن وان كن اولات حمل فانفقواعليهنذحتى يضعن حملهن فان ارضعن لكم فآتوهنذ اجورهن واتمروابينكم بمعروف وان تعاسرتم فسترضع له اخرى))
((زنان را در مسكن خود بقدر توان جاى دهيد و به آنان خسارت نرسانيد تا در تنگنايشان قرار دهيد و اگر صاحب فرزند هستند, به آنان انفاق كنيد تا بار خود بگذارند. پس اگر به فرزندتان شير دادند, مزدشان دهيد و به شيوه عرفى و نيكو با هم رايزنى كنيد و اگر به توافق نرسيديد, فورى براى طفل, شيردهنده ديگرى پيدا كنيد.))
((ائتمار)) چنان كه در آيه بيست سوره قصص(23) نيز آمده, به معنى مشورت و رايزنى است. فرق رايزينى با مشورت آن است كه راى مشاور, لازم الاستباع نيست, ولى راى رايزن لازم الاستباع است.
مردى كه همسرش را طلاق مى دهد, حق ندارد به او ستم كند, بلكه موظف است در ايام عده او را در منزل خود جاى دهد و هزينه زندگى اش را به فراخور شان او تامين كند; اگر زن حامله است, بايد تا هنگام حمل, نفقه اش را قطع نكند و پس از آن در دوره شيردهى, به او مزد بدهد و در اين مورد راى او را محترم شمرده, نظر موافق او را در مورد حضانت فرزند جلب كند.
جمله مورد استدلال ما جمله ((واتمروا بينكم بمعروف)) است كه يك قانون كلى و فراگير است. گرچه اين جمله در وسط آيه شش سوره طلاق و ضمن بيان احكام طلاق آمده است, ولى يك قانون عام و فراگير است كه بر ديگر روابط زن و شوهر نيز حكمفرماست. مرد موظف است در امور زناشويى و حضانت طفل با زن خود به تبادل نظر بپردازد و رضايت او را فراهم كند.
ج – استفاده از آراى زنان:
بهره گيرى مردان از نظرات صحيح زنان در قرآن كريم, انعكاس يافته و مورد قبول واقع شده است. مصحف كريم در داستان موسى(ع) به سه مورد از بهره ورى مردان از آراى زنان اشاره كرده است:
1 – وقتى كه آل فرعون كودك را از رود نيل گرفتند و به حضور فرعون بردند همسر فرعون – آسيه دختر مزاحم, يكى از چهار زن كامل و برگزيده و مقدس – گفت:
نور چشم من و تو خواهد بود, او را نكشيد, شايد به ما سودى برساند يا او را به فرزندى قبول كنيم بدون آنكه كسى متوجه شود.
فرعون راىزنش راپذيرفت وتصميم گرفت كودك را نگهدارى كند.
2 – هنگامى كه فرمان صادر شد كه به دنبال دايه روند, باز راى يك زن مورد قبول فرعون واقع شد. اين زن خواهر موسى بود كه پيشنهاد كرد, خانواده اى دلسوز و مهربان سراغ دارد كه حاضرند از كودك نگهدارى كنند. پس سخن خواهر موسى پذيرفته و موسى به مادرش بازگردانده شد.
3 – سومين شخصيت زن كه راى او مورد قبول واقع شد, همسر موسى دختر شعيب پيامبر(ع) است. اين دختر همراه خواهرش به چوپانى اشتغال داشت و هنگام خروج موسى از پايتخت فرعون با او آشنا شده بود. موسى براى اين دو خانم گله دار (كه در آن دوره شغل مهم و پردرآمدى بود) از چاه آب كشيد. دخترها كه نيروى بدنى قوى و ايمان و عفت موسى را ديدند و دانستند كه او در اين ديار غريبه است, نزد پدر خود رفتند و ماجرا را تعريف كردند. يكى از آن دو به پدرش پيشنهاد كرد كه او را اجير كند و شعيب پيامبر سخن او را پذيرفت.(24)
در اين آيات, آراى درست و مستدل زنان مورد قبول مردان واقع شده است, حتى سن و موقعيت زنان نيز در مشورت دخالت ندارد. پيشنهاد دختر شعيب به پدرش كه پيامبر خداست, پيشنهاد خواهر موسى كه يكى از رعاياى فرعون است و پيشنهاد آسيه به شوهرش, همه پذيرفته مى شود. قرآن نيز اين سخن را قبول دارد, زيرا خدا اين زنان را به واسطه وحى از دور كنترل كرده و تحت نظر قرار داده است.
شخصيت ديگرى كه قرآن راى او را صائب مى داند, ملكه سبا است. او بعد از دريافت نامه حضرت سليمان, با اعضاى دولت و مشاوران خود(25) به گفتگو و مشورت پرداخت و درنتيجه راى هيچ يك از مردان را نپذيرفت و خود, عاقلانه ترين شيوه را به كار بسته, به راه خدا بازگشت.(26)
دنباله ماجرا در قرآن نيامده, ولى در روايات نقل شده كه ((بلقيس)) ملكه سبا به ازدواج حضرت سليمان درآمد و طبيعى است كه راى او براى حضرت سليمان نيز حجت و قابل قبول بوده است.
علاوه براين,آيات ديگرىنيزوجودداردكه نشان ازآراىصحيح زنان دارد,مانندآيه اول سوره مجادله كه سخن شكوهآميززنى راموردتاييد قرار مى دهد, درحالى كه طبق نوشته مفسران(28) حضرت محمد(ص) راه را بر او بسته ديدند, اما بعد از مدتى وحى نازل شد و مشكل او حل گشت.
2 – روايات موافق با مشورت زنان
چنان كه گذشت درباره جواز و بلكه لزوم مشورت با زنان رواياتى وارد شده كه در زير به تعدادى از آنها اشاره مى كنيم:
1 – پيامبر(ص) فرمود:
((آمرو النسا فى انفسهن))
در موضوعات مربوط به زنان, نظر موافقشان را جلب كنيد.(29)
2 – و نيز فرمود(ص):
((آمروالنسا فى بناتهن))
درباره دختران خود با مادرشان رايزنى كنيد.(30)
3 – ((ان امرئه نعيم اتت رسول الله(ص) فقالت ان نعيما يريدان يحضن امر ابنى فقال: لاتحضنها و شاورها))
زن نعيم به حضور پيامبر(ص) آمد و عرض كرد: نعيم (شوهر او) قصد دارد حضانت دخترم را بطور كامل در دست داشته باشد (و مرا از تصميم گيرى در سرنوشت او باز مى دارد.) پيامبر(ص) به نعيم فرمود: تنهايى حضانت دخترت را به عهده مگير و با همسرت مشورت كن.(31)
4 – ((فلما فرغ النبى(ص) من قضيته قال: قوموا فانحروا ثم احلقوا فما قام احد حتى قال ذلك مرارا فلما لم يقم احد منهم دخل على ام سلمه فذكر لها ذلك. فقالت: يا نبى الله! اخرج ولا تكلم احدا منهم حتى تنحر بدنك و تحلق شعرك. ففعل فلما راوا ذلك قاموا فنحروا و حلقوا حتى كاد بعضهم يقتل بعضا غما))
پيامبر(ص) وقتى كه پيمان حديبيه را منعقد ساخت, خطاب به ياران خود فرمود: به پا خيزيد! قربانى كنيد و سر خود را بتراشيد. هيچ كس به آن حضرت پاسخ مثبت نداد تا جايى كه چندين بار سخن خود را تكرار كرد. چون كسى بلند نشد, پيامبر(ص) نزد ام سلمه رفت و جريان را گفت. ام سلمه نظر خود را چنين مطرح كرد: اى رسول خدا(ص)! بيرون برو و با هيچ كس سخن مگوى و قربانيها را ذبح كن و سر خود را بتراش. پيامبر(ص) به نظر ام سلمه عمل كرد. ياران كه چنين ديدند, برخواسته قربانيها را ذبح كردند و سرشان را تراشيدند, تا جايى كه از شدت اندوه نزديك بود همديگر را بكشند.(32)
5 – امام صادق(ع) فرمود:
((تستامر المبكر و غيرها ولا تنكح الا بامرها))
از دختر باكره و ثيب نظرخواهى مى شود و جز با امر او شوهر داده نمى شود.(33)
به غير از اين, روايات ديگرى نيز وجود دارد. همچنين فقه اسلامى در موارد زيادى اجازه زن را براى مرد شرط دانسته است. براساس اين فتاوا مردان موظفند نظر موافق زنان را تحصيل كنند. اينها همه نشان مى دهد كه مشورت و جلب نظر موافق زنان در امور بسيارى بخصوص امور مربوط به خودشان ضرورى است.
روايت شماره چهار به موضوعات خانوادگى محدود نمى شود, بلكه از مشورت پيامبر(ص) با ام سلمه در امور مهم سياسى, خبر مى دهد. زنانى مثل ام سلمه در دوره اسلامى كم نبوده اند. مردان كامل العقل و باتجربه, خود را از وجود زنان ارزشمند بى نياز نمى ديده و با آنان مشورت مى كرده اند.
در جامعه اى كه سخن از ((قحط الرجال)) است و حضرت على(ع) ياران خود را ((اشباه الرجال)) مى خواند و از كمبود افراد زيرك شكايت دارد در گفتگوى خود با كميل از فقدان دانش پژوهان گلايه مى كند, تعجب نيست اگر مشورت با زنان مورد نكوهش قرار گرفته باشد! در چنين جامعه اى روى سخن با حاضران در آن جامعه است و مخاطبان حضرت على(ع) كسانى اند كه سخت به دنيا چسبيده و به امور معنوى و دانش و پژوهش توجهى ندارند. بنابراين, شمول كلام آن حضرت(ع) به همه زمانها و تحت هر شرايطى يك تعميم بى دليل و اشتباه است.
حاصل سخن
دليلهاى مخالفان به علت ضعف سند, جعل, تحريف و مخالفت با قرآن و سنت و عقل مورد مقبول نيست. به فرض آنكه نسبت دادن اين روايتها به معصوم(ع) صحيح باشد, شامل همه زنان و در تمام موارد مشورت نخواهد بود, بلكه تنها براى برخى مواقع و نسبت به بعضى از امور جارى است كه به خاطر كمى وقوع, در حكم عدم است.
جواز و لزوم مشاوره با زنان (با حفظ شرايط آن) ريشه در قرآن و سنت داشته و آيات و روايات فراوانى با دلالت صريح و روشن خود آن را به اثبات رسانده است. حداقل بايد اين احتمال را داد كه در مقام قانونگذارى كه بايد براساس مستندات مطمئن و ادله متقن باشد نمى توان به برخى روايات كه شرح حال آن گذشت تكيه نمود. از اين رو شايسته است همواره از انتساب نقطه نظرات و برداشتهاى شخصى خويش در آن دسته از مسائلى كه جز مسائل روشن اسلامى به شمار نمى رود, به انديشه و ديدگاه قطعى اسلام اجتناب شود تا چنين برداشتها و نقطه نظراتى ملاك سنجش اسلام و ديدگاههاى آن قرار نگيرد. ان شااللهO . حوزويان قمی که در جوار حضرت معصومه به کار خود مشغولند و صبح و شب بدان حرم متوسل می شوند آيا مشورت با چنين بانويی را نمی پذيرند؟ اگر نمی پذيرند اين تقدس برای چه؟ اگر می پذيرند اين سخنان چرا؟

________________________________________
پى‏نوشت‏ها:
1 – موضوع مشورت چهار صورت دارد: 1 – مشورت مردان با مردان 2 – مشورت زنان با مردان 3 – مشورت زنان با زنان 4 – مشورت مردان با زنان. سه صورت اول مورد اختلاف نيست و تنها صورت چهارم مساله در سطحى نه چندان گسترده مورد اختلاف است.
2 – موضوع قضاوت زن بارها مورد بحث و بررسى محققان و نويسندگان قرار گرفته است. در عصر حاضر نخستين كسى كه در مورد ادله منع قضاوت زنان سخن گفته مرحوم استاد شهيد مرتضى مطهرى رضوان الله تعالى عليه است. براساس تحقيقات اخير, موضوع قضاوت زنان مورد قبول ابوحنيه, ابن جرير طبرى, علامه مجلسى, مقدس اردبيلى و… بوده است.
جمع بسيارى از بزرگان مانند شيخ مفيد در ((المقنعه)), شيخ طوسى در((نهايه)), ابن ادريس در ((السرائر)), ابوالصلاح حلبى در ((الكافى فى الفقه)), ابن حمزه در ((الوسيله)), ابن زهره در ((الغنيه)), سلار در ((المراسم)) از شرط ذكوريت قاضى سخن نگفته اند. علاوه براين, جمعى ديگر, ضمن بحث شرايط مرجعيت ادله شرط ذكوريت (قاضى) را مورد خدشه قرار داده اند, مانند آيت الله حكيم, آيت الله كمپانى, آيت الله خويى, آيت الله سيد احمد خوانسارى و آيت الله طباطبايى.
3 – وسائل الشيعه, شيخ حر عاملى, شماره 15609, انتشارات آخوندى, تهران.
4 – موضوع كارشناسى زن و پذيرش نظريه او, بحث مفصل و دامنه دارى است. فقيهان اسلامى خبرگى و كارشناسى زنان را در مواردى مثل مامايى و بكارت پذيرفته اند و در ساير موارد از نظر فقهى و قانونى اختلاف نظر وجود دارد. ادامه بحث را در اين مجال به فرصت ديگرى موكول مى كنيم.
5 – مرآه النسا فى ماحسن منهن و سا, محمد كمال الدين ادهمى, ص39, چاپ مصر, 1353 قمرى.
6 – همان مدرك, ص41 – بحارالانوار, علامه مجلسى, ج100, ص262, داراحيا التراث العربى, بيروت.
7 – وسائل الشيعه, شماره 25370.
8 – همان مدرك, شماره 25371.
9 – همان مدرك, شماره 25372.
10 – همان مدرك, شماره 25373.
11 – همان مدرك, شماره 25375.
12 – همان مدرك, شماره 25364.
13 – نهج البلاغه, فيض و صبحى صالح, نامه 31 – بحارالانوار, ج100, ص29. مشابه اين مضمون در لسان العرب, ماده ((افن)) آمده است.
14 – ر.ك. پيام زن, سال اول, شماره 10 و 11 – مجله زنان, سال اول, شماره 4 – 7 – زن و پيامآورى, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, تهران.
15 – به عنوان نمونه بنگريد: بحارالانوار, ج72, ص97 – 105 – وسائل الشيعه, ج8, ص409 – 430.
16 – تحريم, آيه 1 – 5.
17 – بحارالانوار, ج100, ص253, به نقل از كنزالفوائد, ص177.
18 – آزادى زن در عصر رسالت از همين نويسنده.
19 – بحارالانوار, ج43 – چهره زن در آيينه فقاهت, ص80, انتشارات سيدالشهدا, 1371.
20 – همان مدرك, ص80 – 81 و آزادى زن در عصر رسالت از نويسنده.
21 – الوافى, فيض كاشانى, ج3, ص96 – 98, چاپ قديم (رحلى).
22 – مانند اين فرمايش پيامبر(ص): ((مارايت ناقصات عقل و دين اسبى للب ذوى الالباب منكن)) (مرآه النسا, ص041) و اين فرمايش ايشان: ((هن اغلب))
(نهج الفصاحه, شماره 04168)
23 – ((وجا رجل من اقصى المدينه يسعى قال يا موسى ان الملا ياتمرون بك ليقتلوك فاخرج انى لك من الناصحين.))
24 – قصص, آيه 8 – 26.
25 – ملكه سبا بنا به روايتى داراى 303 مشاور بوده كه هر يك نماينده ده هزار نفر بوده اند. بنا به روايت ديگرى داراى هزار مشاور بوده كه هر يك نماينده صد هزار نفر بوده اند. گويا اين افراد اعضاى مجلس شوراى او بوده اند. (الجامع لاحكام القرآن, ج13, ص194, داراحياالقرآن العربى, بيروت).
26 – نمل, آيه 23 – 44.
27 – الجامع لاحكام القرآن, محمدبن احمدانصارى, ج13, ص209 – 210, داراحيا التراث العربى, بيروت.
28 – قرطبى چنين نوشته است:
نام آن زن, خوله (و بنا به قول ديگرى جميله دختر شعله يا دختر حكيم بوده است.) شوهرش اوس بن الصامت برادر عباده بن الصامت, صحابى مشهور است. همين زن بود كه روزى در دوره خلافت عمر او را متوقف ساخت و نصيحتش كرد. به عمر گفتند: آيا براى يك پير زن اين همه معطل مى شوى؟ او گفت: به خدا سوگند! اگر از اول روز تا آخر روز مرا نگهدارد, تحمل مى كنم و جز براى نماز از او جدا نمى شوم. آيا مى دانيد اين پيرزن كيست؟ اين زن, خوله دختر ثعلبه است كه خدا از بالاى هفت آسمان, سخن او را شنيد, آيا عمر صداى او را نشنود؟
ماجراى او چنين است كه روزى شوهرش به او گفت: پشت تو مثل پشت مادرم باشد! اين سخن در دوره جاهلى به معناى جدايى زن از شوهر بوده است. خوله بدان جهت كه احكام جاهلى از نظر اسلام, مردود شده بود, نزد حضرت محمد(ص) رفت و چاره جويى كرد. او عقيده داشت كه حكم ((ظهار)) نسخ شده و گفتن اين كلام, طلاق محسوب نمى شود, پس بايد به شوهرش برگردد, ولى حضرت رسول(ص) فرمود: بر شوهرش حرام شده (و باز نمى گردد) تا اينكه آيه نازل شد و ظهار را طلاق ندانست و مرد موظف شد با پرداخت كفاره دست از تحريم بكشد. (الجامع لاحكام القرآن, ج17, ص269 – 272, داراحيا التراث العربى, بيروت.)
29 – لسان العرب, ماده ((امر)).
30 – حسن الاسوه, به نقل از سنن ابى داوود.
31 – لسان العرب, ماده ((حضن)).
32 – الكامل فى التاريخ, ابن اثير, ج1, ص586, داراحيا التراث العربى,بيروت.
33 – وسائل الشيعه, شماره 25637.
ماهنامه پيام زن ـ شماره 28 ـ تير 73

About Mohsen Saeidzadeh

زندگی نامه سيّد محسن سعيدزاده،در سال 1337 خورشيدی برابر با 1377 قمری و1958 ميلادی در شهر قاين،از استان خراسان جنوبی (ايران)،متولّد شد. تحصيلات:ليسانس حقوق قضايی.اجتهاد،در تفسير قرآن و حديث،فقه و اصول الفقه.دارایِ گواهی علمی درجه عالی از 15 تن فقيهان،مراجع و مفسران قرآن و حديث حوزه علميه قم.نامِ برخی از اين پانزده نفر عبارت است از:آية الله محمد هادی معرفت مدرس فقه و تفسير قرآن.آية الله حرم پناهی،مدرس فقه و اصول. آية الله العظمی مدنی تبريزی،مرجع.آية الله العظمی علوی گرگانی،مرجع.آية الله لاجوردی فقيه مورخ و نسخه شناس ممتاز (کارشناس نسخه های خطی).آية الله سيد محّمد باقر ابطحی حديث شناس شهير.آية الله جزايری مدرس فقه، آية الله کاشانی،مدرس و محقق.آية الله ده سرخی مدرس و مفسر حديث. وی همچنين در رشته های ديگری تحصيل کرده است؛ که عبارت اند از: 1-ادبيات عرب، زبان عربی 2- منطق و فلسفه 3- تاريخ وادبيات فارسی 4- رجال و درايه 5-کلام شيعی از سال1363 در مطبوعات ايران می نويسد.رسانه هايی که حاوی مقالات اويند روزنامه اطلاعات سال 1363 تا 1364.هفته نامه منشور برادری همين تاريخ.ماهنامه پيام زن1375-1370.ماهنامه زنان از سال 1371 ،ماهنامه صنايع بهداشتی و آرايشی (سه شماره)، هفته نامه ناظر سال 1373 تا 1376.جامعه سالم شماره اسفند 1375 و ارديبهشت 1376.و.. هم چنين در روزنامه کيهان،همشهری،ابرار،مفيدنامه (ويژه نامه هزاره شيخ مفيد) و.. مقالاتی از او به چاپ رسيده است.کارنامه مطبوعاتی وی جداگانه تهيه وتدوين گرديده است او به زبان عربی آشنايی دارد (به عربی می نويسد،ترجمه می کند و سخن می گويد) در موضوعات زير آثاری تهيه نموده است: 1-شهرنامه نگاری (تاريخ شهر های ايران، دائرة المعارف بزرگ قاين) 2-تاريخ اسلام 3-فقه 4-حقوق 5-کلام شيعی 6-حديث شناسی 7-تفسير قرآن ( وآيات مربوط به زنان) 8-اصول الفقه (مبانی استنباط) 9- ادبيات فارسی 10- عرفان .او مبانی فقهی را مورد بازنگری قرار داده و ديدگاههای موجود را متحول نموده است.بر اساس ديدگاههای جديد،محصولات فقه مدرن همه برابر و مساوی است و تبعيض جنسيتی در آن راه ندارد. استفاده از فقه و علوم انسانی،نوعی نگاه: 1-نگاه من اجتماعی بود به اين معنی که من فقه را به عنوان وسيله و ابزاری جهت رفع مشکل مردم به کار می بردم.از نگاه من فقيه نمی توانست نگاه فقهی خود را بدون توجه به زمان و مکان زندگی اش،ابراز دارد .زيراکه ديدگاه های اجتماعی فقيه بايد با ديدگاههای فقهی اوهمخوانی داشته باشد.به عنوان مثال وقتی فقيه عملاً حاضر نيست دختر 9 ساله ای را بالغ بداند و نگاه اجتماعی او مثل نگاه ساير مردم است و او نيز از معامله با دختر 10،9 ساله امتناع دارد،نبايد فتوا به بلوغِ دختر 9 ساله بدهد.فقيه بايد اولين کسی باشد که به فتوای خود عمل ميکند. نحست او بايد برای خودش فتوا بدهد، وبعد، برای مردم. 2-من به علوم انسانی از منظر تجربه و رؤيت می نگرم و به قول حضرت علی (ع) خدای نديده را نمی پرستم در فقه نيز دنبال چنين خطی بودم.هر چه برای جامعه ما جواب ندهد آن را نمی توانم به پای دين بنويسم و به خدا منسوب کنم. 3-موضوع و محور بحث های من حقوق انسانها بوده است،بدون آنکه پديده هايی چون دين را دخالت دهم.من وقتی از قضاوت زنان بحث کردم اصلاً شرطی به جز دانش و توانايی قضاوت،ذکر نکردم. 4-برابری زن و مرد و نفی تبعيض و خشونت نسبت به زنان،اصل ديگری بود که در تمام مقاله ها و کتابهای من پايه و مبنا قرار داشته است. خانواده،درس،روزنامه در يک خانواده مذهبی اما،روشنفکر و آزادی خواه رشد کردم .پدر و مادرم هر دو از طرفداران مرحوم دکتر مصدق بودند و هميشه در خانه ما سخن او مطرح بود. چراغ خانه ما هر روز صبح به يادخدا با برنامه کاری مشخص و تلاوت قرآن،روشن می شد و در شب های زمستان گاهی داستان اسکندر و حيدربيگ و..رااز زبان پدر می شنيديم و روزها اشعار فايز و باباطاهر را از زبان مادرم.مادرم گرچه بی سواد اما زنی خوش ذوق و ادب دوست بود.درک اجتماعی بسيار تيز و قدرتمندی داشت. پدرم چون خودش در مسلک طلاب زيسته بود با درس خواندنم در حوزه موافق نبود واز صنف روحانیت بد میگفت.ولی پدربزرگم از ولايت خود به سودِ من بهره گرفت و مرا به دست عالم شهر و رئيس حوزه علميه قاين سپرد. دو نوبت مرا از مدرسه اخراج کردند.يکنوبت چون زی طلبگی را رعايت نمی کردم و از کلاه و لباسی استفاده می کردم که در ميان طلاب رسم نبود و خلاف عرف شمرده می شد و بار ديگر چون نمی توانستم درسم را ياد بگيرم در اين مدت به کفشدوزی و روزنامه فروشی روی آوردم.( و از همين تاريخ تا کنون ارتباط دايمی خود را با جرايد حفظ کرده ام جرايد را هيچ دوره ای از ياد نبردم) بعد از آن يکی از دوستانم به حوزه آمد و استاد به خاطر او درسها را از اول شروع کرد. من نيز با اينکه کتاب درسی آنروزگار حوزه (نصاب الصبيان) و قدری از جامع المقدمات را خوانده بودم، با او از اول شروع کردم [9-1348] اين بار جدی و با حوصله بيشتر. سال2-1351 خورشيدی در مشهد درس خواندم.محضر استاد شهير شيخ محمد تقی اديب نيشابوری را درک و مدت کوتاهی باب رابع مغنی را نزد وی خواندم.شخصی که وی را دکتر حسينی ميگفتند (وهمان سيد علی اندرزگو بود) دراين درس حاضر می شد، وبرای من چهره جالبی داشت .وی به رنگ لباس ام که زرد روشن بود، و به پيراهن يقه دارم اعتراض کرد وگفت طلبه نبايد اين جوری لباس بپوشد. هم چنين استادی خصوصی داشتيم به نام آقای علوی اهل گناباد و تحصيل کرده نجف اشرف آقای اندرزگو اينجا هم می آمد و با او دوست بود. دوستان درس ما در اين دوره آقای حميد دانشمند،آقای نجفی فرزند يکی از روحانيون تهران ،آقای عادلی از طلاب حسین آباد بيرجند و شخص ديگری به نام آقای معصومی اهل تربت حيدريه و آقای عدالتيان از مشهد، بودند.بخشی از جامع المقدمات،حاشيه ملا عبدالله و سيوطی را نزد آقای علوی خواندم و دوباره به قاين بازگشتم. سال7-1355 در حوزه علميه قم نزد اساتيد مشهور حوزه درس خوانده ام.نام اساتيد من به ترتيبی که در خاطر دارم ( و تقريباً ترتيب حضور من در درسهای آنان است) ،عبارت اند از :آقای باقری اصفهانی، لمعتين در مسجد عشق علی؛ آقای محی الدين فاضل هرندی(که اوائل سالِ1385 درگذشت) رسائل جديده درمسجد امام حسن؛ آقای سيد فتّاح هاشمی تبريزی،رسائل جديده در مقبره پروين اعتصامی ودومقبره ديگر واقع در صحن اتابکی؛ آقای..ستوده،مکاسب شيخ انصاری،دو درس:مکاسب محرمه و بيع، در مسجد امام حسن؛ آقای اشراقی داماد آیت الله خمينی، مکاسب، در مدرسه امام صادق؛آقای آية الله محمد هادی معرفت،تفسير قرآن، در مدرسه امام صادق ومدرسه عالی؛ آية الله حاج شيخ محمد فاضل لنکرانی، درس خارج اصول درحسينيه آقای آية الله نجفی مرعشی؛ آية الله ناصر مکارم شيرازی درمسجد اعظم، درس خارج اصول؛و شب های پنج شنبه عقايد و معارف درمدرسه اميرالمؤمنين (ع) که خودش ساخته بود. آيةاللّه جعفر سبحانی درمحل دار التبليغ اسلامی، مربوط به آية اللّه سيّد کاظم شريعتمداری، ودر مسجد فاطميه مشهور به مسجد خانم واقع در گذر خان، درس عقايد و معارف اسلامی، ونکاح وطلاق؛ استاد مرتضی مطهری درحسينيه ارک: بينش اسلامی،جامعه و تاريخ؛آقای اسدالله بيات بداية الحکمه در مقبره شيخان.دکتر احمد بهشتی اهل فسا، منظومه سبزواری،زير گنبد مسجد اعظم. کتاب و روزنامه سال1350 يا 1351 يک جلد مجله تهيه کرده بودم و مطالب گوناگونی با اسم های مستعار در آن گنجانيده و اسم آن را به عربی «صبّی ما» يا «کودک گمنام» گذاشته بودم.خواننده اين مجله فقط خواهرم بود! در سال1352 کتابی نوشتم که همش رونويسی و اقتباس از کتابهای قصّه و کشکول ها بود. تصميم گرفتم آنرا چاپ کنم؛ به يکی از دوستان خود (آقای محمد حسين پژوهنده،نويسنده و محقق برجسته خراسانی) به لحاظ آنکه از من بزرگتر و آشنا به مسائل نويسندگی و نشر بود، مراجعه کردم و گفتم قصد دارم اين کتاب را چاپ کنم و نمی دانم چه اسمی برای آن انتخاب کنم!او کتاب را از من گرفت و همانطور که رسم و عادت او بود و پوست لب پائين خود را می کند،به محتوا ی کتاب خيره شده بود.بعد لبخند زد و قلم را درآورد و روی جلد آن نوشت «با اسلام بهتر آشنا شويم!» کتاب را برای دوستی ديگر که زودتر از من به حوزه مشهد رفته بود فرستادم و گفتم که اين کتاب را ببر به آقای ..ناشر انتشارات ندای اسلام بده تاچاپ کند؛ وقتی که چاپ شد چند نسخه برای خودت بردار.آن دوست به سفارش من،کتاب را به ناشرياد شده نشان داده بود امّا، ناشر با او بدخلقی کرده ،وی را حسابی عصبانی ساخته بود.کتاب را با نامه ای پر از طعنه و تنبک وجک جفنگ بازگردانيد. آن دوست،تا مدت ها مرا مورد تمسخر قرار می داد. تا آنکه مجبور شدم نامه های ارسالی خود را (که درباره کتاب ياد شده به وی نوشته بودم) از او خريداری کنم و از شّر بازخوانی نامه و خنديدن طلّاب در امان باشم! يادی از دوره تحصيل در سال 1369 به منظور فهرست برداری از نسخه های خطی کتابخانه مدرسه جعفريه قاين(حوزه علوم دينی) به قاين مسافرت کردم.در کتابخانه چشم من به دفتر ثبت کتابهای امانی افتاد و به فهرستی از کتاب های جورواجوری برخوردم که در سالهای 1351 تا 1354 به امانت گرفته بودم.اينک برای مزيد فايده نام تعدادی از آنها را(تحت عنوان: چه کتابهايی می خواندم) می آورم آنچه آوردم عين ثبت دفتر بود،از مؤلف کتاب و موضوع آن و ساير مندرجات شناسنامه کتابهاخبری نبود! نکته جالب توجه آن است که کتابخانه در ايام نوروز تعطيل نبوده و اين تاريخ ها،سنّت ديرين حوزه ها را نشان می دهد،سنتی که برگزاری نوروز را موافق اسلام نمی بيند. نخستين کتابهايی که خريده ام! به غير از کتابهای حوزوی نخستين کتابهايی که خريده ام و هنوز تعدادی از آنها را با تاريخ خريد در دست دارم عبارتند از: 1-راه طی شده،مهندس بازرگان 1352 مشهد از کتاب فروشی اسلامی 2-طهارت،مهندس بازرگان 1352 مشهد از کتاب فروشی اسلامی 3-نظام حقوق زن در اسلام مرتضی مطهری 1353 4-مسأله حجاب مرتضی مطهری 1354 *چه کتابهايی می خواندم دفتر کتابخانه مدرسه جعفريه قاين را که سال1349 خورشيدی توسط آية الله قهستانی تأسيس شد،نگاه کردم در ميانه سالهای 4-1351 اين کتابها را به امانت گرفته بودم. نوای مهر و سبک شعر ( جنگ شعر) 14/9/1351 ارشاد شيخ مفيد 3/1/1352 کشف المراد ارديبهشت 52 لغت عربی به فارسی 20/2/1352 ج سوم،راهنمای سعادت 10/2/1352 ج 4،" " " " " " " 28/6/1352 و 30/3/1352 انسان و جهان 1/4/1353 رنگارنگ 14/7/1353 پيغمبر و ياران* نمی دانند چرا؟ 2/8/1353 شگفتيهای آفرينش 18/9/1353 دو جلد دائرة المعارف 26/9/1353 فرهنگ عميد 14/10/1353 نمونه معارف اسلام 14/12/1353 سوگند مقدس 12/12/1353 عدالت اجتماعی در اسلام 12/12/1353 قصه های استاد 1/1/1354 جامعه اسرائيل* صمد جاودانه شد* 9/1/1354 پسرک لبو فروش* گفتار ماه جلد اول 12/1/1354 پرتويی از قرآن 15/12/1354 اسلام و هيأت 17/12/1354 سلافة العصر 1/12/1354 تفسير رازی 7/12/1354 اصول کافی ج2 8/11/1354 اصول کافی جلد 3 14/11/1354 ارزيابی ارزشها 10/7/1354 سه تار 11/6/1354 فاجعه تمدن و رسالت اسلام 21/1/1354 بانوی کربلا 8/6/1354 سالنامه معارف جعفری 7 2/4/1354 *باورهای دوباره در پاره ای از عقايد دست سوم که به اصول دین وضرورت مذهب ربطی نداشت ولی عوام آنرا مهمتر میپنداشت،وتوسط روحانیون کم سواد تبلیغ میشد؛ و بسياری از فروع فقهی و شمار کثيری از مضمون های رواياتِ عامه پسند شک کردم و حتی درباره اش مقاله نوشتم و بعد يکی يکی را دوباره مورد تأمل قرار دادم و به آنها ايمان آوردم و اکنون هر چه می گويم يا می نويسم از روی اتقان و ايمان تمامِ من، نسبت به آنها است. باورهای اوليه ام همه آموختنی از محيط،پدر و مادر و يکدست تعبدی بود.باورهای دوباره اما همه بر پايه تحقيق و پژوهش استوار شد ورنگ عقلی گرفت.ومن حالا دين را تجربی باور کرده ام. *شغل‌ ها شغل ها برايم هدف نبودند،طعمه نبودند،ابزار امرار معاش بودند.بر همين اساس شغل های مختلفی را قبول كردم.از مدير كلي گرفته تا باربری با وانت،عملگی ساختمان،سرايداری و نگهبانی و ... . من می خواستم زنده بمانم تا فكر كنم و بنويسم و با جهل و هوای نفس‌ام مخالفت كنم.من به حدّاقل زندگی اكتفا كردم و قناعت ورزی دنيوی را پلی برای ثروت اندوزی اخروی (معنوی) قرار دادم. انتخاب اين شغل ها، بر پايه توصيه های دينی صورت پذيرفت.از بالا به پائين و پله به پله.به توصيه پيشوای بر حق خويش عمل کردم. امام جعفر صادق گفت: «من لم يستحی من طلب المعاش خفّت مؤنته و نعم اهله» هر کس در راه تحصيل هزينه زندگی،به آفت شرم گرفتار نشود،راه تحصيل هزينه زندگی بر او سبک می شود و خانواده او به آسايش می افتند.(1) -------------------------------------- (1):وسائل الشيعه ج 11 ص 191 چاپ تهران (باب 20 از ابواب جهاد النفس شماره 5 مسلسل 20389) انتخاب کارهای سخت *با اين همه تجربه و حالا بعد از 47 سالگی(زمان نگارش این بیوگرافی) بازهم کارهای سخت را انتخاب می کنم و خودم را به زحمت می اندازم، طبع من اين است.صبوری و تحمل رنجی که در ذات ام نهفته است، خود به خود مرا به انتخاب گزينه های صعب تر می کشاند. *در کارگاه خانگی روزهای 13 و 14 مهرماه 1383 در کارگاه خانگی خود سه هزار گيره لباس زدم از قرار هر گيره.. با همسايه،آقای محسن مهرابی(متولد2/6/1338) روز12/7/1383 کارگاه ايجاد کرديم .حالاموقتاً کار از بيرون قبول ميکنيم تا زمانی که کار خود ايشان(توليد چراغ راهنمای نيسان) آماده شود.اولين کاری که ارجاع شد،توليد3750 گيره لباس بود برای يک توليدی لباس به نام مُدِ برتر! اين دو روز خيلی حال کردم،صفا داشت.دلم می خواهد بازهم کارهايی از اين دست را قبول کنم. بساط کتاب فروشی در پياده روی خيابان انقلاب ساعت 30/8 روز دوشنبه10/12/83 برای دومين بار عازم ميدان انقلاب هستم تا تعداد ده جلد کتاب را در کنار پياده رو به فروش برسانم.همه جا را انداز و ورانداز می کنم و به ساختمان رزمندگان اسلام می رسم از کتاب فروشی موسسه فرهنگی رزمندگان اسلام اجازه می گيرم که در دالانک درب شرقی ساختمان که قفل است، بساط کنم؛با خوشرويی اجازه می دهد و می گويد برو حال کن حاج آقا! حدود دو ساعت آنجا بساط کردم، مشتری پيدا نشد.مأمور شهرداری از من خواست که کتابها را جمع کنم او با عجله و تندی به سوی من آمد و کتاب مارکس و مارکسيسم را برداشت و تندی آنرا بر زمين انداخت و به من گفت فوری جمع کن حاج آقا! گفتم چشم و جمع کردم و به خانه آمدم.صبح که دوباره می رفتم بساط ام را پهن کنم به علی و مهرناز گفتم چشمم امروز آب نمی خورد ولی من می روم. *هيچ اتفاقی نيفتاد! از متروی ميرداماد پياده شدم،مسيرم به سمت صادقيه است.از پله ها كه بالا مي آمدم احساس كردم با يك آشنا مواجه مي شوم.چهره يك مرد روحاني ملبس را ديدم،ترديد داشتم،براي نظاره بيشتر به صندليهای سمت چپ رفتم،خودش بود.حجه الاسلام و المسلمين محمدی از استان لرستان كه چهار دوره نماينده سلسله و دلفان بود.من با وی در معاونت قضايی قوه قضائيه آشنا شده بودم،سال 1376 موقعی كه بخش تحقيقات و پژوهش های قوّه قضائيه راه اندازی شد.آقای محمدی اولين مدير آنجا و من از پژوهشگران ايشان بودم. سلام و حال و احوال كردم،با اين قيافه جديد (موهای بلند بر شانه افكنده و ريش خيلي دراز) مرا نشناخت خود را معرفی كردم،احترام كرد.به مجرّد اينكه مرا ديد با بيانِ يک مقدمه كوتاه ،گفت: خوش نباشد از تو شمشير آختن بل كه خوش باشد سپر انداختن رو سپر می باش و شمشيری مكن در نبرد روبهان شيری مكن! خوب سپر انداختی! و چند بار اين جمله را تكرار كرد و گفت:من هم خودم را بازنشسته كردم! آقاي محمدی هم به صادقيه می رفت،در قطار كنار هم نشستيم و او سخن می گفت.در ايستگاه صادقيه،موقع خداحافظي دستم را گرفت و به گوشه ای برد و گفت:آقا سيّد محسن،هيچ اتفاقی نيفتاده! قرص و محكم باش! تو الحمدلله يك نويسنده ای اهل فكر و قلم،اصلاً نگران نباش،هيچ اتفاقی نيفتاده! آقاي محمدی اين تكيه كلام‌ اخيرش را از داستان اعثم كوفی برداشت كرده بود.وی داستان اعثم كوفی را (خلاصه)چنين نقل كرد كه: در دوره متوكّل عباسی مرد بسيار ثروتمندی در نزديكی كوفه زندگی می كرد.او دارای گوسفندان و شتران و باغ و مزرعه انبوه و گسترده ای بود،فرزند و اهل و عيال و خانواده اش،همه دور او جمع بودند.روزی در منزل خود نشسته و به دره سر سبز و خرم خود می نگريست،ابر تيره ای بر بلندای كوه ديد،از فرزندان خواست كسی برود و خبرش را بياورد كه آيا اين ابر باردار بار خود را كجا می ريزد؟ كسی نرفت.او با نوه كوچكش از خانه خارج شد. از كنار دره و از ميان سبزه ها و درختان می گذشت،ناگهان متوجه شد سيلی خروشان از بالای دره فرو می آيد خود را به كناری كشيد،اين سيل در چند دقيقه تمام ملك و منزلش را با همه ساكنان و گوسفندان و شترانش را برد! وقتی او به دنبالش نگاه كرد هيچ چيزی جز يك شتر نديد.نوه را بر زمين گذاشت تا شتر را بياورد و با شتر به كوفه برود.وقتی برگشت ديد كه گرگ نوه را كشته است،خواست بر شتر سوار شود، شتر او را بر زمين كوبيد،سرش شكست و يك چشم اش هم كور شد.اكنون روی زمين مي نشينددقايقی بعد متوجه ورود يك گروه اسب سوار می شود.آنان كارگزاران خليفه بودند،آمدند و او را شناختند،دلشان سوخت و وی را پيش متوكل بردند.متوكل او را دلداری داد ولی او گفت:ای متوكل! هيچ اتفاقی نيفتاده! مزرعه را خودم ايجاد كردم،گوسفند و شتران از زحمت من بدست آمد،فرزندان و نوه ها همه متعلق به خودم بودند،همه اينها رفتند اما من هستم،هيچ اتفاقی نيفتاده اعثم سر جای خود هست! شنبه 16/3/83 انديشه های تحول فقهی از کجا؟ محصول کارِ فقهی و ابتکاری خودم را درباره رفرم فقهی و تحول در آن از اول سال 1368 به يادگار دارم .اين اتفاق وقتی رخ داده است، که من درسهای خارج فقه واصول حوزه علوم دين در شهر قم را به حدّ لازم فراگرفته بودم.اين مسأله را در کتاب بزرگان قاين جلد اول که سال 1369 چاپ شده نشان داده ام.6/6/1381 *نويسندگی،سبک و سياق سبک و سياق نويسنده،در روند رو به رشد خود از اقتباس و تقليد گذشت وبه قله بلند تحقيق و ابتکار رسيد.چنانکه در نوشته های اين نويسنده به اموری برمی خوريد که يا بی سابقه است و يابه ندرت کم سابقه است.اين امور را ذيلاً توضيح می دهم: 1-ترجمه ساده،روشن و عصری از متون عربی با بيان کوتاه 2-واگشايی گره های زنجيره سخن (بازکردن سفسطه ها) که کارِ هر کسی نيست.نويسنده قادر شده بود گره های سخنان و نوشته های سفسطه گران را باز کند. 3-تأويل قرآن و روايات،يعنی نفوذ از ظاهر به باطن آنها و واشکافتن متن های مقدس و درآوردن گنج های پنهان و لايه های ناديدنی آن. 4-انتخاب مثال ها،داستان ها و شعرهای مناسب برای نوشته ها و انتخاب نام،عنوان و تيترهايی که هم جذاب اند و هم به مثابه عکسِ فشرده از همه مطلب آگاهی میدهند . 5-اجتماعی نشان دادن مفاهيم والا و ارزشمندی که تا کنون آنها را فقط فردی (شخصی) و اخلاقی نشان داده بودند.و در واقع پرده برداشتن از روی حقايق پوشانده شده ای که مانند پوستين وارونه به تنِ جامعه اسلامی مضحکشده بود! 6-توجه دادن خواننده و شنونده به بخشهای کتمان شده دين اسلام و پرهيز دادن آنان از ريا و تظاهر. 7-سازگار نشان دادن آموزه های دينی با آموزه های علمی و تجربی بشری و تلاش برای معرفی اساسِ تعاليم دينی و اصول آنها. 8-خوشبين کردن مردم و اميدوار کردن آنان به دين و مأيوس کردن منافقان و رياکاران و روکردن دست شياطينی که در پوستين اسلام،مانند شپش به خوردن آن مشغول بودند. *سبک نگارنده تجربه و افق وسيع ديدگاه فکری ام به من آموخت که در نگارش سبک خاصی پيدا کنم. 1-من مذهبی بودم ولی فرا مذهبی می نوشتم و مخاطبان خودم را همه مردم و بدون توجه به مذهب قرار می دادم و من شيعه بودم ولی همه مسلمانان را مخاطب خود می ديدم 2-من ايرانی بودم ولی برای همه مردم دنيا حرف می زدم،يعنی مخاطبان خودم را در خارج از کشورم نيز،مّد نظر قرار می دادم 3-من در دوره خاصی از زمان می نوشتم (آخر قرن بيست و اوائل قرن بيست و يکم ميلادی،آغاز قرن پانزدهم هجری قمری..) ولی برای زمان های آينده نيز حرف زده ام.گمانم اين بوده که کتابم می ماند و برای آيندگان بيشتر حرف دارم. حتی به اين فکر افتادم که فقط برای مخاطبان قرن آينده کتاب ها و نوشته هايم ،پاورقی بدهم و اصطلاحات عصر خودم را شرح کنم که محتاج مراجعه به مصادرديگر نباشند. *تابلوها؛ پر رنگ ميشود از دوره نوجوانی و آغاز تحصيل در حوزه علميه قاين،تابلوهای زيبايی جلوی چشمان ام،خودنمايی می کرد.در جاده های پر پيچ و خم زندگی،بيشتر اوقات چشم ام به اين تابلوها می خورد ؛اين تابلوها کم کم پررنگ می شدند،اين بالندگی، تا بعد از چهل سالگی که معنا و مفهوم آنها را_به درستی_ دريافت کردم، ادامه داشت.حالا برای اطلاع شما به تعدادی از اين تابلوها اشاره می کنم: 1-تيغ تيزی گر به دستت داد چرخ روزگار هر چه می خواهی ببر،اما مبر نان کسی(1) اين شعر روی سپر کاميونت شورلت مرحوم سيد محمد ايوبی نوشته شده بود و من سالهای6-1345 آنرا حفظ کردم 2-اگر لذت ترک لذت بدانی دگر لذت نفس لذت ندانی(2) تابلوی ديگری که از همان نوجوانی جلوی ديدگان ام بود، همين بيت بود .يکی از طلبه های علوم دينی برای تمرين منبر می خواند و من حفظ کردم.او به تقليد از..می گفت: اگر لذّت ترکِ لذّت بدانی دگر لذّت نفس لذّت ندانی و من اين دستور شيرين را -حتی المقدور- به ويژه درباره لذّتِ خوردن و آشاميدن، به اجرا در آوردم و حال کردم. حدود سال2-1351 3-جمله کوتاه موتوا قبل ان تموتوا(3) که اين سخن زيبا را دوست ديگرم جناب آقای سيد احمد مرتضوی مقدم قاينی زياد تکرار می کرد،حدود سال های 3-1352 4-و جمله زيبای ديگری از همان دوست:حاسبوا قبل ان تحاسبوا(4) 5-جمله ای که سال 1349 در اول جامع المقدمات خوانده ام:اول العلم معرفة الجبّار و آخر العلم تفويض الامر اليه (5) 6-حسنات الابرار سيئات المقربين(6) اين جمله را از استادم مرحوم حجة الاسلام و المسلمين سيد محمد علی فقيه قاينی به يادگار دارم.سالهای4-1353.استاد، اين جمله را زياد تکرار می کرد و برای تفسيرش از من و آقا.. و آقا شيخ علی رجب پور کمک می خواست.معلوم بود که درين مورد مطالعه هم کرده بود ولی نمی توانست معنی آنرا بفهمد من اين جمله را به خاطر سپردم و الحمدلله معنايش را فهميدم. کلامِ شيعی اين قاعده را از عرفان به اين سو می آورد تا برای پيروان خود،روايت های متضاد عصمت و علم امام را توجيه کند.در حالی که اين قاعده در کلام بی ريخت و بی معنا می شود.قاعده ياد شده يک قاعده عرفانی است و فقط در عرفان کاربرد دارد. . 3-رفتار کريمانه می گويند کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد.درست همين طور است که می گويند.اردی بهشت1362 به عنوان رئيس کيفری يک استان کرمانشاه (دادگاه جنايی) تعيين و عازم اين شهر شدم،پس از چند روز اقامت در کرمانشاه،قصد عزيمت به قم داشتم.به ميدان آزادی کرمانشاه رفتم،اتوبوس به مقصد قم نبود،سواری ها نيز همه به تهران می رفتند.مردی بلند قامت و ميانسال به من گفت قم می برمت،سوار شدم،به ساوه که رسيديم راه قم و تهران از هم جدا می شد.اوکه به غير از من چند نفر مسافر تهران سوار کرده بود،و حالا سخت اش بود 150 کيلومتر راه خودرا طولانی کند.به همين خاطر مرا در کمربندی ساوه پياده کرد و رفتار کلامی خشنی از خود بروز داد.به شهر ساوه رفتم و از آنجا به قم.چيزی نگذشت اين مرد تصادف کرد و پرونده اش به شعبه من آمد،او را که ديدم گفتم يادت هست مرا در بيابان ساوه پياده کردی؟بيچاره حسابی ترسيده بود! من امّا اصلاً به رفتار سابق او توجه نکردم و حکم خود را کاملاً قانونی و با ملاحظه تخفيف،صادر کردم. *کيفيت آموزش همه نااميد بودند،به جز خودم.اساتيد من در حوزه علميه قاين،ناظم مدرسه و دوستان و هم کلاسان (هم مباحثه ای هايم) هيچ يک باور نداشتند که من قادر شوم دروس حوزه قديم (تعاليم سازمان صنفی روحانيت مسلمانان شيعه ايرانی) را ياد بگيرم.بارها اساتيدم گفتند:همه اين طلّاب، چيزی می فهمند و به جايی می رسند،به غير از اين! و چندبار مرا از مدرسه اخراج کردند.پشت کار و حس کنجکاوی مرا به مدرسه بر می گرداند.آخرين بار که اخراج شدم، مرحوم آية الله سيد معصوم قهستانی رئيس حوزه از من شفاعت کرد.او با پدربزرگ من نسبت فاميلی نزديک داشت،سفارش شده بودم،يا به احترام اين نسبت،مورد لطف آية الله قرار گرفتم.با اين حمايت به راه افتادم.گمان کنم که او درد مرا فهميده و لحظاتی درباره من انديشيده و متوجه شده بود که من با سايرين فرق دارم.آنها حفظ می کنند و من می خواهم بفهمم! واقعاً همين طور بود،من می خواستم بدانم چه می گويند و چرا می گويند واين همه «قيل وقال1 »به چه دردی می خورد؟من قادر نمی شدم جملات نامفهوم را مثل ساير طلبه ها حفظ کنم، تا مطلبی را نمی فهميدم (ولو فهم سطحی)حفظ ام نمی شد. ___________________ 1-«قيل» نظريه ای که نظر پرداز آن معرفی نمی شود. و«قال» نظر گوينده ای که شناخته شده، است. کارهای ابتکاری محتوا را فدای خصلت های شخص خودم کرده ام.من می توانم به عنوان اولين.. تئوريهايی به دست دهم و منتشر کنم اما صبر می کنم تا پخته شود ويک نفر ديگر وارد ميدان گردد.از او درس بگيرم و نوشته ام را کامل کنم و به عيب کارم پی ببرم. هم اکنون نوشته های بسياری دارم که آماده چاپ است ولی به فکر عنوان کردنِ خودم نيستم،به فکر فربه کردن انديشه هايم هستم.30/1/1376

Leave a comment